سکوت پونه

مهمون داشتم سرم شلوغ بود.یادم رفت تولدم به خودم تبریک بگم خودم تولدت مبارک مرضیه مهربون دل پاک.پونزدهم تولدت بود.سلامت ودلشاد باشی

نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 0:41 توسط مرضیه|

---

سکوت پونه...

کاش خوشبختی رایگان بشه مثه اون زمونا کاش یه روزی برسه بتونم عاشقانه از شاپرکهای رفته برباد بنویسیم همونا که سالهاست رفتن که رفتن به قول بابا چون دشتها شدن اجر و سیمان دیگه بال شاپرکها از حیاط خونه ها بریده شد.کاش بتونم خوشه های درشت انگور سیاه رو مثه بچگی هام دون دون کنم وبه درختهای پاییزی بچسبونم وبگم بچه ها بیان درختمون الوچه سیاه داده بعدش علی و امیر و راضی بدوون بیان ببینن انگور سیاهه و با همد سکوت پونه...

روزمرگی

عصری رفتم کارشناس تغذیه .بهم گفت استرس تو درست کن گفت لایف استایلت غلطه باید درست بشه این همه استرس نیاز به مشاور روانشناس داره استرس درست بشه همه چی درست میشه.اضافه وزن تحت تاثیر مصرف کرتون و اضطراب فراوان .بعد کلاسش برنامه سخت رژیمم رو میده.با دلخوش ایشالا

نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:52 توسط مرضیه|

---

سکوت پونه...

اولین روز

امروز اولین روز از اولین دوره رژیمم بود.زیاد سخت نبود تنهایی سختره تنها بودم .دلم غصه دار واسه نداشته هام دلم غصه داره واسه غصه های راضی واسه غصه های علی واسه ریتم یکنواخت زندگی واسه شادی های مصنوعی و ناپایدار .خدا خودت کمک کن

نوشته شده در یکشنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 0:13 توسط مرضیه|

---

سکوت پونه...

نیمه شهریور میگویند شهریور که به نیمه رسید من آمدم ظاهرا پاقدم خوبی هم داشتم وتا دلت بخاهدخوردنی و دوست داشتنی بایک جفت چشم درشت و لپهای تپلی.ولی دنیا برای امدنم فرش قرمز پهن نکرد امدم مثل بقیه نوزادها با قیل و قال و گریه و دردسر و چقدر به پدر مادرم اذیت کردم فقط خدا میداند بچه اول .بی تجربگی .زحمت و درد سر فقط عشق بود که باعث شد تحملم کنند .مامان میگه هر روز یه بلایی سرمون میاوردی هر روز یه جایی سکوت پونه...

روزهای شهریور روزهای اخرین ماه تابستون هم داره میگذره خوب و خوش تلخ و زشت.زندگی اینه دیگه منم که زدم توی فاز بی خیالی.دیروز با محمد جونم رفتیم یه خرده هواخوری من پیشنهاد دادم بریم غار علیصدر و چقدر خوش گذشت از کودکی ام که دوسه بار رفته بودم دیگه ندیده بودم تغیر کرده بود و وسیع تر شده بود.مهم حس خوبی بود که داشتم حس خوب .حسی که با همسر جونم داشتم نوشته شده در سه شنبه هفتم شهریور ۱۳۹۶ساعت 22:34 توسط سکوت پونه...

پارسی را پاس داشتم والا چرا هر کی نوشته من خونده فکر کرده من کلاس گزاشتم بابا اون خانم کارشناس تغذیه این حرفو زد من عین جمله اش گفتم که جانب امانت رو حفظ کرده باشم.بله حق با شماس سبک زندگی قشنگتر از لایف استایله.امیدوارم پارسی دانان کوتاهی حقیر رو بخشیده باشن نظرات زیاد بود ترجیح دادم پاسخکو باشم نوشته شده در دوشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۶ساعت 22:31 توسط مرضیه| سکوت پونه...